جدول جو
جدول جو

معنی زرین گیاه - جستجوی لغت در جدول جو

زرین گیاه
(زَرْ ری)
نام گیاهی که بکار اکسیر می آید... (آنندراج) :
فیض بردم مهر دشمن در دلم تا کرده راه
مزرعم از اختلاط برق شد زرین گیاه.
محمدسعید اشرف (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زرین کلاه
تصویر زرین کلاه
(پسرانه)
زرین تاج
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زرین گیس
تصویر زرین گیس
(دخترانه)
آنکه موهایی به رنگ طلا دارد، نام زنی در منظومه ویس و رامین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زرین کلاه
تصویر زرین کلاه
کلاه زرین، کسی که کلاه زردوزی شده بر سر می گذارد
فرهنگ فارسی عمید
(زَرْ ری کُ)
آنکه کلاه زرین داشته باشد. با کلاه زرین. با کلاه طلائی. (آنندراج). با کلاه زرین. با کلاه طلائی. دارندۀ کلاهی از زر، پیشخدمت حضور پادشاه. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). نوعی از غلامان و چاکران. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). مقامی بلند در میان سپاهیان و دربار پادشاهان قدیم ایران:
سپاه انجمن شد بدرگاه شاه
ردان و بزرگان زرین کلاه.
فردوسی.
بزرگان و خویشان کاووس شاه
دلیران و گردان زرین کلاه.
فردوسی.
خروشی برآمد ز پیش سپاه
که ای نامداران زرین کلاه.
فردوسی.
اندر این کعبه که از ایوان کسری برتر است
آنچنان بادا که هم در دولت جاوید شاه
اختران را خدمتی بینند و مه را پیش رو
چرخ را سیمین کمر خورشید را زرین کلاه.
سیدحسن غزنوی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
، دارای کلاهی که در آن رشته های زر بکار برده باشند: ساقیان زرین کلاه. (فرهنگ فارسی معین). خاتونی که عصابۀزرین بر سر نهد. (ناظم الاطباء) ، کنایه از خورشید. (از برهان). به مجاز، بر آفتاب اطلاق کنند. (آنندراج). آفتاب. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(زَرْ ری)
صراحی و ظرفی از طلا که به صورت گاو سازند. (فرهنگ فارسی معین). صراحی از طلا که به صورت گاو سازند. (ناظم الاطباء) :
ساقی است آهوی سیمین و از آن زرین گاو
خون خرگوش کند آبخور مارانم.
خاقانی.
رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دوائی باشد که آنرا اکلیل الملک گویند و آن را اسپرک نیز گویند و رنگ آن سبز مایل به زردی باشد... (غیاث اللغات). رجوع به زریر شود
لغت نامه دهخدا
(زَرْ ری)
نام دختر شمس المعالی و او از ابوعلی سینا در تصحیح طول جرجان درخواست و وی آن طول در رساله ای به نام بانوی مزبور بنوشت و ابوریحان در کتاب تحدید نهایات اماکن از آن نام برد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
دارای کلاهی که در آن رشته های زر به کار برده باشند: ساقیان زرین کلاه، پیشخدمت حضور شاه، آفتاب خورشید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرین گاو
تصویر زرین گاو
صراحی و ظروفی از طلا که به صورت گاو سازند
فرهنگ لغت هوشیار